زندگینامه و خرید کتاب های مارتین هایدگر
برای هایدگر فقط یک مسئله وجود داشت، مسئله هستی. زمانی که هنوز در مدرسه بود، کتاب در باره معنای چندگانه هستی بنا بر نظر ارسطو اثر برنتانو را خواند و در مقام دانشجوی الهیات کتاب درباره هستی: طرحی کلی از هستی شناسی اثر کارل بریگ (Carl Braig) را مطالعه کرد. در همان زمان، وی با چیزی به نام «پدیده شناسی» از طریق مطالعه کتاب تحقیقات منطقی هوسرل آشنا شد، اثری که جاذبه آن تا پایان عمر در او باقی ماند.
هایدگر هرگز پدیده شناسی هوسرل را در شکل استعلایی و ایدئالیستی آن نپذیرفت، ولی در پدیده شناسی اولیه هوسرل وی راهی برای دیدن یافت که می توانست روش هستی شناسی را فراهم آورد.
در ۱۹۱۹، هایدگر دستیار هوسرل شد. تحت تأثير هوسرل، اما همچنین با بهرهگیری از شخصیتهایی چون کیرکگارد و دیلتای، هایدگر شروع به پروراندن گونه خاص خودش از پدیدهشناسی کرد که بر رویدادگی (facticity) وجود زنده و زیسته شده و نه بر آگاهی استعلایی و نفس ناب آن تمرکز داشت. این نظریه در کتاب «هستی و زمان» وی به کمال خود رسید. این اثر در ۱۹۲۷ منتشر شد و آوازهای را که هایدگر پیشاپیش از طریق تدریس پیدا کرده بود، تحکیم بخشید.
در اوایل دهه ۱۹۳۰، هایدگر که پیش از آن شخصیتی غیر سیاسی بود، به سمت نهضت ناسیونال – سوسیالیسم و رهبر پر جاذبهاش، آدولف هیتلر، متمایل شد. همچون بسیاری از ارباب اندیشه آلمان در آن زمان، وی در آن نهضت نیرویی برای نوسازی، و تجدید حیات می دید. این امر منجر به پذیرش ریاست دانشگاهی که در آن تدریس می کرد، یعنی دانشگاه فرایبورگ، در آوریل ۱۹۳۳ و کمی پس از آن پیوستن او به حزب نازی گردید. هایدگر به مدت ده ماه در حزب نازی فعال بود، اما پس از آن که برایش روشن شد از حمایتی که برای تعبیه روایت رمانتیک و تقریبا سلیقهای خودش از نازیسم بدان احتیاج داشت محروم است، در فوریه ۱۹۳۴ از ریاست دانشگاه استعفا کرد.
اگر چه به يقين در ایام اولیه حکومت «رایش سوم» مرتکب کارهای شرمآوری شد، این نکته را نیز باید تصدیق کرد که وی عمیقا نسبت به آنچه در محافل نازی به اسم «فلسفه» می گذشت (نژادپرستی و بیولوژیسم یا زیستشناسیگرایی) نظر انتقادی داشت. در ۱۹۴۲ پس از آنکه [از سوی حکومت نازی] به کمیتهای که مامور ویراستاری آثار نیچه بود، دستور داده شد که بندهایی را که در آنها نیچه با تحقیر از ضدسامیگرایی سخن می گفت حذف کنند، وی از عضویت در آن کمیته استعفا داد.
پس از جنگ، هایدگر با ممنوعالتدریس شدن تاوان آنچه را که خودش حماقت یا نادانی خویش می خواند پرداخت. سرنوشت وی را گزارشی محکومکننده که دوست سابقش. کارل یاسپرس، درباره وی نگاشته بود، رقم زد (اگر چه در ۱۹۳۳ یاسپرس در باره محتوای سخنرانی آغاز ریاست دانشگاه هایدگر علاقه نشان داده بود.) بقیه زندگی هایدگر همچون زندگی کانت بود: یکنواخت و بی حادثه.
اثر مهم هایدگر، (هستی و زمان) به صراحت مسئلهای را مطرح می کند که حتی از زمان دانشجویی فکر وی را مشغول کرده بود: مسئله معنا یا مفهوم (Sinn) هستی. وی روش این هستیشناسی را پدیدهشناسی می خواند.