در حال نمایش 7 نتیجه

زندگینامه و خرید کتاب های ماکس فریش

ماکس فریشماکس فریش در پانزدهم مه ۱۹۱۱ در نزدیکی زوریخ زاده شد. اجدادش نیمی اتریشی و نیمی از ناحیه جنوب غربی آلمان بودند. او دوران ابتدایی و متوسطه را در زادگاهش گذراند و در ۱۹۳۰ دیپلم گرفت.

فریش پس از دریافت دیپلم ابتدا در دانشگاه زوریخ در رشته ادبیات آلمانی به تحصیل پرداخت، ولی پس از دو سال ناگزیر شد که به سبب مضیقه مالی آن را رها کند. فریش پس از آن خبرنگار شد و به کشورهای زیادی سفر کرد. اما این دوران نیز چندان نپایید. فریش در ۱۹۳۶ در رشته معماری به تحصیل پرداخت و پس از به پایان بردن آن آرشیتکت شد.

در دهه چهل فریش پنج نمایشنامه نوشت که بین آنها دیوار چین و وقتی که جنگ پایان یافت مشهورتر است. وقتی که جنگ پایان یافت، در ژانویه ۱۹۴۹ در زوریخ بر صحنه آمد.

فریش در ۱۹۵۲ نمایشنامه کمدی دون ژوآن یا عشق به هندسه را نوشت که در آغاز سال بعد در زوریخ بر صحنه آمد.

در ۱۹۵۳ رمان اشتیلر را نوشت و آن را یک سال بعد انتشار داد. این اثر که با سرعتی خارق العاده نام او را بلند آوازه کرد و سبب شهرت جهانی او شد. توفیقی که فریش با رمان اشتیلر به دست آورد، کم نظیر بود. اما این اثر که به بسیاری از زبان های دنیا برگردانده شده است مقدمه ای بود برای آفريدن اثر بزرگ دیگری به نام هومو فابر که در ۱۹۵۷ انتشار یافت

در ۱۹۵۸ نمایشنامه بیدرمان و آتش‌افروزان فریش که قبلا به صورت مشابهی در رادیو اجرا شده بود، به صحنه آمد. این نمایشنامه سبب شد که نام فریش نه تنها به عنوان یک نمایشنامه نویس معروف اروپایی، بلکه جهانی برده شود. این شهرت را نمایشنامه بعدی فریش، یعنی آندورا (۱۹۶۱)، تثبیت کرد.

در آخرین نمایشنامه فریش، بیوگرافی، که در ۱۹۶۷ انتشار یافت، نیز موضوع کوشش انسان برای یافتن هویت خویش مطرح می شود.

جهان بینی ماکس فریش

هنگامی که ماکس فریش در ۱۹۵۸ جایزه ادبی شهر زوریخ را دریافت کرد، در خطابه ای که به همین مناسبت ایراد نمود، سوال جالب توجهی را مطرح کرد: چرا نویسنده می نویسد؟

به اعتقاد فریش پاسخ این پرسش را برخی چنین می دهند: برای این که جهان را تغییر دهد. اما پاره ای دیگر که خود فریش نیز از شمار ایشان است عقیده دارند: برای این که جهان را بهتر تحمل کند.

فریش در همین خطابه می گوید: «من به سبب هراسی که از تنهایی دارم می نویسم؛ من اگر در تاریکی آواز می خوانم، دلیل آن وحشت است.» این جمله به بهترین وجه اضطراب های درونی نویسنده ای را نشان می دهد که تصویرگر هراس های غیر قابل توصیف است.

گفتیم که فریش به سبب وحشتی که دارد، می نویسد. اما علت این هراس چیست؟ پاسخ فریش کوتاه و صریح است: بی‌هویتی انسان روزگار ما و جدا افتادن او از عوالم معنوی.