معرفی و خرید تراژدی کمدی پارس
در تابستان سال ۱۳۷۱، راوی داستان، جلال آریان، در یکی از مهمانیهای «دیر مغان» مانند دوست این سالهایش، دکتر آذری، از دوست دیگری، دکتر الله یاربیگ روانکاو می شنود که خانم جوان مجهولالهویهای که در بیمارستان دولتی تجریش در اغما و آمنهزيا (فروپاشی کامل مغزی) است و چند روزی است از گوشه خیابان نیاوران جمعش کردهاند و به آنجا آوردهاند و کسی را هم ندارد، گهگاه زیرلب فقط کلمه «آرین» یا «آریان» را به زبان می آورد.
برای کمک و به خواسته دکتر الله یاربیگ، صبح روز بعد جلال آریان به بیمارستان می رود، و پس از دیدن چهره زن آمنهزیا گرفته و در اغما، احساس می کند آن زن را چند سال پیش می شناخته، و او در اهواز در یکی از دورههای گزارشنویسی دو هفتهای شاگردش بوده است. پس از اندکی تحقیق تلفنی از خواهرش، فرنگیس، و بررسی پروندهها و نامهای شرکتکنندگان در یک دوره در سه سال قبل از انقلاب، می فهمد نام او «لیلا صالح»، کارمند شرکت نفت و دختر یکی از عربتبارهای بزرگ اهواز، سعید صالح است – از بازماندگان قدیمی طایفه آل صالح.
نقد و بررسیها
هنوز بررسیای ثبت نشده است.