سرخ و سیاه نوشته استاندال

98,000تومان

  • کتاب آکبند است(دست دوم نیست).

ناموجود

نویسنده

مترجم

انتشارات

سال چاپ

1396

نوبت چاپ

دهم

تعداد صفحه

702

قطع

رقعی (14.1*21.2)

نوع جلد

گالینگور

درجه کیفی کتاب

A+

شابک

9789644481239

قیمت آخرین چاپ

98000

درباره سرخ و سیاه نوشته استاندال

«سرخ وسیاه» مجموعه وقایع گوناگونی است که بصورت رمان درآمده است. استاندال فکر اصلی و وضعیات مختلف این کتاب را از یک سرگذشت حقیقی کسب کرده است.

خود مؤلف در نامه ای که در سال 1830 برای راضی کردن دوستش «سالوانیولی» مقاله ای درباره کتابش نوشته این موضوع را تأیید نموده و چنین نگاشته است: « این کتاب رمان نیست. آنچه در اینجا نقل و بیان شده است حقیقةً در 1826 در حوالی شهر « رن» روی داده است. البته تاریخ و محل تعیین شده هیچیک مقرون به صحت نیستند استاندال برای اینکه راز اشخاص را فاش نکرده باشد، این هردو را تغییر داده است. وی حقیقةً از فاجعه خونینی که در« دوفینه» عزیزش روی داده بود الهام گرفته بود. این فاجعه بیشتر از آن نظر مورد توجه وی قرار گرفت که نام یکی از بهترین دوستان ایام کودکی خود او نیز در این ماجرا بر سر زبانها افتاده بود. توضیح آنکه دوست او « میشو» که مورد کمال احترام و تکریم وی بود و از صاحب منصبان کشوری شهر گرونوبل بود با میشوئی که در شهر « تور» قصد کشتن همسر خویش را نموده بود، قرابت نزدیک داشت.

خلاصه واقعه بدینقرار است: در برانگ دهکده کوچکی واقع در شمال شرقی ناحیه ایزر آنتوان برته پسر کارگر بی چیزی بخاطر فهم و تیزهوشی خود مورد توجه کشیش ده قرار میگردد.جوان بزودی داخل صومعه میگردد لیکن بنیه ضعیفش سبب خروج وی از آنجا می شود. شاید هم ضعف و مزاج بهونه ای بیش نبوده و او را بجرم مطالعه کتبی که در صومعه خطرناک و مضر تشخیص داده شده بود، اخراج کردند. آقای میشو که از اهالی شهر تور ساکن برانگ بود او را به تعلیم و تربیت خویش میگمارد. خانم میشو زن سی و شش ساله ای که تا بآنوقت کوچکترین ایرادی به نجابت  و پاکدامنیش گرفته نشده بود، بزودی ( بنا با دعای خود آنتوان) معشوقه وی میگردد.

آنوقت آنتوان به صومعه بزرگ گرونوبل میرود، اما در آنجا هم حاضر به نگاهداشتن او نمیشوند. آنتوان شغل جدیدی برای خود مییابد و باز بعنوان مربی اطفال در منزل آقای « دوکوردون» مشغول خدمت میشود. آنجا هم با دختر خانه سری و سری پیدا میکند. پس از اخراج از آن منزل، چون می بیند همیشه باید نوکر و زیردست اشخاص باشد، احساس خواری و خفتی در خود نموده و درصدد انتقام برمیآید و روز بیست و دوم ژوئیه 1827 در کلیسائی که تحت اختیار حامی و ولینعمتش کشیش برانگ بود، به خانم میشو که در کنار دوستش خانم «مارینیی» زانو زده و دعا میخواند، تیری خالی میکند. در ماه دسامبر  در دادگاه ایزر محاکمه میشود و روز پانزدهم همان ماه حکم اعدامش صادر میگردد. روز بیست و سوم فوریه 1828 جلاد سر آنتوان را که بیش از بیست و پنج سال از عمرش نمیگذرد، از تن جدا میسازد. اگر از تواریخ و اسامی اشخاص چشم بپوشید، این خلاصه خشک و بیروح را اقتباس از رمان استاندال تصور خواهید کرد. اما چنین تصوری خطا و باطل است، زیرا این سرگذشت عاشقانه کاملاً حقیقت داشته و خوانندگان « گازت دتریبونو» در آن زمان جزئیات واقعه را در آن روزنامه خوانده بودند. اگر مایل باشید ممکن است برخی اسامی را تغییر دهیم. برته را به ژولین سورل خانم میشو را به خانم دورنال و دوست او خانم مارینیی را به خانم درویل تبدیل بسازیم. و همچنین آقای دوکوردون و دوشیزه دوکوردون را بنامهای مارکی دولامول و دوشیزه دولامول بخوانیم؛ نام دهکده برانگ را هم تغییر داده  و به وریر موسوم گردانیم؛ کاری هم که استاندال کرد جز این نبود. البته وی نمونه ها و سرمشق های دیگری نیز غیر از اشخاص نامبرده داشته است، لیکن در جریان وقایع داستان تاثیری نداشته اند و استاندال فقط برای تشریح اخلاق ها و شخصیت ها از آنها استفاده نموده است.

استاندال در سلسله وقایع داستان تغییری نداده و چنانچه خواننده ای فقط بدانستن پایان سرگذشت علاقه مند باشد، از مشاهده همین گزارش مربوط به دادگاه ایزر و اجرای حکم اعدام قاتل جوان بآنچه مورد توجه و علاقه اش بوده، پی برده و دیگر احتیاجی به گشودن و خواندن اثر رمان نویس ندارد.

« سرخ و سیاه » مقارن نیمه نوامبر 1830 انتشار یافت. منتقدین به زودی ارزش بی سابقه  و استثنائی این کتاب که بآثار عادی و پیش پا افتاده شباهتی نداشت پی ببرند.اما عقاید سیاسی که در کتاب ابراز گشته بود و همچنین انتقاد از رسوم و تشکیلات آن زمان همه حتی موافقین را تا حدی نگران ساخت.

آن همه بی پروائی و گستاخی که استاندال در اثر خود بکار برده بود، بنظر خوانندگان زشت و زننده مینمود و عموم مردم او را به عدم توجه به اخلاق متهم میساختند. دوستان خود او در این قسمت از سایرین هم تندتر رفته و او را به باد ملامت گرفته بودند. استاندال در نامه ای در روز 19 فوریه 1831 از تریست به خانم « آلبرت دوروبمپره» نوشته، چنین نگاشته بود:

« روابط دوستانم با من ازآن جهت که ژولین را تصویر خود من میپندارند و ضمناً او را مردی پست و رذل تشخیص میدهند، تیره گشته است.»

نقد و بررسی‌ها

هنوز بررسی‌ای ثبت نشده است.

اولین کسی باشید که دیدگاهی می نویسد “سرخ و سیاه نوشته استاندال”