نویسنده | |
---|---|
مترجم | |
انتشارات | |
سال چاپ | 1379 |
نوبت چاپ | اول |
تعداد صفحه | 159 |
نوع جلد | شومیز |
قطع | رقعی (14.1*21.2) |
درجه کیفی کتاب | A+ |
مرگ در ونیز نوشتهی توماس مان
65,000تومان
- جلد و صفحات داخلی کتاب سالم است.
ناموجود
65,000تومان
ناموجود
نویسنده | |
---|---|
مترجم | |
انتشارات | |
سال چاپ | 1379 |
نوبت چاپ | اول |
تعداد صفحه | 159 |
نوع جلد | شومیز |
قطع | رقعی (14.1*21.2) |
درجه کیفی کتاب | A+ |
قهرمان کتاب «مرگ در ونیز» هنرمندی است که نمی تواند بین کششهای جسم و فریبندگیهای روح توازنی ایجاد کند. تردید نیست که موضوع داستان «مرگ در ونیز» – آن گونه که عدهای از منتقدان ادبی به خطا معتقدند – تنها نشان دادن غرایز انسانی نیست، بلکه در وهله نخست برخورد یک هنرمند است با زیبایی، با کمال زیبایی. اما زیبایی هرگز تنها ظاهر نمی شود، مرگ نیز با آن همراه است. یا اصلا زیبایی همان مرگ است. پس اگر آشنباخ به تاتسيو علاقهمند می شود، برای آن است که در اصل به مرگ، عشق می ورزد.
«مرگ در ونیز» شاهکاری کم نظیر است که در آن موضوعی غیر عادی به گونهای بسیار ظریف مطرح می شود. این داستان حكم مثلثی را دارد که سه ضلع آن هنرمند، زیبایی و مرگ است. اما این سه ضلع چنان به هم وابستهاند که تصور وجود هیچ یک بدون وجود ضلعهای دیگر ممکن نیست.
مسیر داستانی «مرگ در ونیز» مسیری صعودی است. اما این مسیر تنها برای غنا بخشیدن به محتوا و ایجاد هیجان نیست، بلکه در درجه نخست برای نشان دادن عمق تجربههای دروني قهرمان داستان است. گوستاو آشنباخ پس از برخورد با تاتسيو ابتدا «شگفت زده» می شود، سپس رفتاری «محتاطانه» نسبت به جوان دارد و سرانجام به او دل می بندد. در آغاز، فاصله است و در پایان تسلیم محض؛ در ابتدا زندگی است و در انتها مرگ.
یکی از ویژگیهای «مرگ در ونیز» طنز است. اما این طنز نه تنها مستور بلکه بسیار ظریف است و بیشتر برای ایجاد فاصله و درنهایت برای پرهیز از پردهدری است. تردید نیست که در ادبیات معاصر آلمان، ما با هیچ نویسندهای رو به رو نمی شویم که توانسته باشد موضوعی نامتعارف را مانند توماس مان چنین ظریف بیان کند و استادی او در همین است.
گوستاو آشنباخ نویسنده میانسالی است که به دلیل آثار ارزندهاش از شهرتی قابل توجه برخوردار است. او مرد مجردی است که کسی را ندارد و در مونیخ در انزوای کامل به سر می برد. آشنباخ که از زندگی در شهر و از کار مدام خسته شده است، سرانجام تصمیم می گیرد به سفر رود و استراحت کند. به این منظور، ابتدا عازم جزیرهای در دریای مدیترانه و سپس رهسپار ونیز می شود. در اینجا و در هتلی که محل اقامت اوست، نویسنده معروف با خانوادهای لهستانی روبه رو می شود که نظرش را با رفتار احترامانگیز خود به زودی جلب می کنند. میان اعضای این خانواده پسر جوان چهارده سالهای هست که تاتسيو نام دارد و از زیبایی خیره کنندهای برخوردار است. هر قدر که آشنباخ بیشتر به جوان نگاه می کند و در رفتار او بیشتر دقیق می شود، بیشتر شیفته او می گردد. اگر چه هوای ونیز برای سلامتی آشنباخ مناسب نیست، اما او نمی تواند به سادگی تاتسیو را فراموش و شهر را ترک کند. از این رو جوان لهستانی را دائما زیر نظر می گیرد و او را در کوچههای شهر تعقیب می کند. در خلال همین تعقیبهاست که آشنباخ به واقعه ای وحشتناک پی می برد. در ونیز وبا آمده است. دیری نمی پاید که خبر شیوع وبا در شهر می پیچد و توریستها به سرعت آنجا را ترک می کنند. اما آشنباخ علاقهای به بازگشت ندارد و می خواهد در ونیز بماند. اکنون خانواده لهستانی هم از حادثهای که روی داده است سخت بیمناک است و می خواهد هر چه زودتر به لهستان مراجعت کند. وقت، تنگ است و آشنباخ بسیار غمناک و پریشان. او تصمیم می گیرد که تاتسیو را برای آخرین بار ببیند و در همانجا بمیرد. این آرزو تحقق می یابد و آشنباخ که به بیماری وبا دچار شده و در صندلی خود آرمیده است، جوان لهستانی را می بیند که در ساحل قدم می زند. مرد تنها که اینک به آرزوی خود رسیده است، در همان روز دیده از جهان فرو می بندد.
منبع: ادبیات امروز آلمان / تورج رهنما / نشر چشمه
نقد و بررسیها
هنوز بررسیای ثبت نشده است.