معرفی و خرید کتاب مسخ و درباره مسخ
کتاب مسخ در سال 1912 به چاپ رسید. این کتاب به لطف ترجمه صادق هدایت در دهه 30 در ایران به چاپ رسید که اولین آشنایی فارسی زبانان با فرانتس کافکا بود.
خلاصه کتاب مسخ
یک روز صبح که گِره گور زامزا – شخصیت اصلی داستان «مسخ» – از خواب بیدار می شود، خود را حشرهای زشت می یابد. اما برای او این دگرگونی پیش از آنکه ظاهری باشد، نشانگر تحولی درونی است. زامزا (= کافکا؟) با جهانی که در آن از انسانیت اثری نیست، بیگانه می شود؛ نه او دیگر می تواند دنیای دیگران را بپذیرد و نه دیگران می توانند دنیای او را درک کنند.
گره گور زامزا نمونه انسان سرخورده عصر ماست. هم انسان است و هم حشرهای نفرت انگیز، هم زنده است و هم در جهانی که از نظر معنویت . فقير است، جایی ندارد.
نقدی بر کتاب مسخ
قهرمان داستان «مسخ» – گرگوار زامزا – کارمند سیار اداره ای است که از کارش بیزار است و به آن تنها به دلیل در آمد اندکی که دارد ادامه می دهد. زامزا از محیط خانواده اش هم دل خوشی ندارد:
«چه شغلی را انتخاب کرده ام! هر روز کار، هر روز مسافرت! تازه این دردسرها از ناراحتی های خانه هم به مراتب بیشتر است.»
زامزا چه می تواند بکند؟ در دنیایی که چنین سرد و بی روح است از دست او چه بر می آید؟ پاسخ این پرسش را در نخستین جمله داستان می یابیم:
«هنگامی که گره گور زامزا یک روز صبح از خواب آشفته اش بیدار شد، خود را در بسترش به صورت حشرهای عظیم یافت.»
با این تغییر شکل، بیگانگي زامزا از جهان بیرون بیشتر می شود: دیگر نه أو توانایی درک دنیای دیگران را دارد و نه دیگران می توانند موقعیت او را درک کنند. اکنون بین او و جهان پیرامونش دیواری عظیم کشیده می شود که گذشتن از آن ممکن نیست.
آیا مسخ شدن زامزا نوعی گریز از واقعیت است؟ آیا برای زندگی کردن راهی جز مسخ شدن نیست؟
زامزا خانه ای است ویران، کوچه ای است بن بست و کابوسی است بی انتها. در «مسخ» روابط انسانی سرد و روابط اجتماعی بر دروغ استوار است. نمونه این روابط را ما در میان اعضای خانواده زامزا می بینیم. آنها او را تنها برای این که کار می کند و درآمد خود را در اختیار آنان می نهد، تحمل می کنند، و گرنه به او کوچک ترین علاقه ای ندارند. حتی خواهرش هم – که نزدیک ترین فرد خانواده به اوست – سرانجام به پدرش می گوید: «پدر، تنها راه حل این است که گره گور به درک واصل شود!» در چنین وضعی راه نجات زامزا چیست؟ پاسخ، آشکار است: مرگ.
در «مسخ»، انسان تبدیل به حشره ای نفرت انگیز می شود. آیا کافکا می خواهد با آوردن این تمثیل نشان دهد که در جوامع صنعتی امروز انسانها به حیوان تبدیل شده اند؟ به نظر می رسد که پاسخ این پرسش – دست کم از نظر نویسنده – مثبت است.
منبع: ادبیات امروز المان / تورج رهنما / انتشارات چشمه
نقد و بررسیها
هنوز بررسیای ثبت نشده است.